نگاهي
به كلاه پارسيان در روزگار هخامنشيان
شناساي
كلاههاي گوناگون اقوام مختلف تاريخي و
باستاني ،مبحثي است بسيار شيرين و جالب زير در
طي مطالعه آن ،نكات سودمند ي مطرح و روشن
ميگردد كه از ديده تاريخ پوشاك و تاريخ تمدن
يك ملت بسيار مهم و ارزنده است و اعتقادات،
تشكيلات، ابتكارات و پيشرفتهاي آنان را در
راه زندگاني نشان ميدهد بدين منظور، در اين
شماره بخشي از تاريخ پوشاك پارسيان را كه همه
از روي مدارك محكم تاريخي و باستاني تهيه شده
است منعكس ميكنيم و اميدواريم بتوانيم در
آينده نيز از اين گونه مباحث علمي و فني كه از
نظر تاريخ تمدن و باستانشناسي داراي اهميت
بسيار ميباشد، براي آگاهي خواستاران بچاب
برسانيم. |
در
اين سنگ نگاره ، آنوبانيني در برابر ربه
النوع ‹ايشتار› كه او را بر دشمنانش پيروزي
بخشيده ، ايستاده و پاي خود را بر سينه دشمن كه
بر زمين افتاده ، نهاده است. در زير پاي آنو
باني ني رده يي از اسيران برهنه كه دستهايشان
را از پشت بسته اند ، نشان داده شده ، و اسير
نخست كلاه ترك داري مانند كلاه پارسيان بر سر
دارد. |
موبند پارسيان خوزستان بر دو گونه بود : يكي مانند «عقال» تازيهاي امروزي حلقه يي از نخهاي تابيده و به هم پيچيدهيي بود كه آنرا از بالاي سر بر روي موها و گيس هاي خود گذاشته بر روي پيشاني استوار مي كردند، و ديگري نوار پهني بوده از نمد يا پارچه هاي ستبر گوناگون كه ميان آنرا بر بالاي پيشاني خود نهاده دنباله هاي آنرا در پيش سر متمايل به سمت راست به سه گونه زير گره ميزدند. |
|
راست:
مجسمه يكي از
شاهنشاهان
هخامنشي با
موبند و جامه
پارسي
چپ: نبرد
سربازان خوز
با دشمن ، از
روي مهر
استوانه يي
دوره
هخامنشي .
موزه
بريتانيا |
![]() |
![]() |
باشلق يكي
ديگر از كلاههاي گوناگون زمان هخامنشي كه پس
از اقتباس جامه مادي در ميان پارسيان رواج
گرفت «باشلق» است. «باشلق»
يك واژه تركي است و چون در زبان فارسي و
زبانهاي ديگر نامي بر اين گونه كلاه نيافته
اند بناچار نام تركي آنرا گرفته معروف ساختهاند
و در كتابها و نوشته هاي اروپايي نيز آنرا
عيناً Bashlyk
بكار مي برند. باشلق اصولاً يك سرپوش يا كلاه همگاني مردمان شمال ايران بزرگ از جمله مادها و پارتها و ارمنيها و مردم قفقاز و آسياي صغير و آسياي مركزي و مردمان ديگري كه در سرزمين هاي سردسير زندگاني ميكردهاند بوده. هنوز هم اين نوع كلاه در آذربايجان و قفقاز و در ميان تركمنها و تاتارها ، در سرماي سخت زمستان و در مسافرتها بكار برده مي شود و جزو لاينفك جامه قزاقهاست ، و اروپائيان ( مردم يونان و رم) چون با اين گونه كلاه يا باشلق به وسيله مردم «فروگيا» (فريژيه) آشنايي پيدا كرده اند آن را كلاه فريژي مينامند.1 |
||
كلاه
فريژي |
باشلق
در دوره اي كه از آن گفتگو ميكنيم، كلاهي
نمدين يا كتاني كه در پشت برگه كوتاهي براي
پوشانيدن گردن و در دو سوي گونهها دو برگه
بلند براي پوشانيدن چانه و دهان و دور گردن
داشته است و قسمت بالاي آن كه بر بالاي كله
قرار ميگرفته گاهي صاف و گاهي به شكل كيسه
مخروطي بوده كه بر روي سر خوابيده به چپ و
راست، پيش و پس خم ميشده، گاه نيز به علت
گشادي چين پيدا ميكرده است. |
در موزائيك رنگين پمپئي كه در موزه ملي ناپل محفوظ است و منظره جنگ اسكندر مقدوني داريوش سوم را در ايسوس نشان ميدهد، شاهنشاه ايران كه بر گردونه چهار اسبهيي سوار شده است بر روي كلاه بلند خود باشلقي پوشيده و برگه هاي آنرا بدور گردن خود پيچيده است سربازان و سواران پيرامون او و گردونه ران نيز همگي جامه مادي پوشيده باشلق بر سر دارند. |
استرابون در باره مغهاي «كت پتو كه »(كاپادوكيه)مينويسد ((آنها روزها باين معابد آمده و تقريبا هر ساعت يك تركهها بدست و يك باشلق نمدين بسر دارند و اطراف آن از سمت دو گونه شان آويزانست به اندازهيي كه لبها را ميپوشاند )). شگفت است كه در روي نقوش و آثار اين دوره تصوير مغ يا روحاني كه جامعه پارسي در بر كرده باشد بهيچ رو ديده نشده و همه مغها در همه سان جامعه و باشلق مادي پوشيدهاند [23] و اين موضوع خود تا اندازه يي اين گفته را كه «روحانيان اين زمان از يك تيره مخصوص مادي بودهاند »استوار ميدارد. |
سربازان
پياده نظام هخامنشي نيز در جنگ، مانند همنژادان
مادي خود جامعه مادي پوشيده ،و باشلق [24] بر سر مينهادهاند،
چنانكه هرودوت در توصيف جامه سربازان پارسي
در ميدان جنگ بين ايران و يونان مينويسد :«پيادهها
معمولا خود بر سر نداشتند بلكه عادتا كلاه
كارزار بر سر داشتند» استرابون
نيز كلاه جنگجويان را در جنگ مانند مغها كه
باشلق بوده – توصيف كرده مينويسد «كلاه
سربازان مانند كلاه مغهاست.» |
|
براي بهتر شناختن مصرف اين گونه باشلق بجاست بدانيم ،همچنانكه عناصر طبيعي (آبو آتش و خاك و باد)در نزد ايرانيان مقدس بوده و نمي بايست ،آنها را با پليديها (از جمله با دميدن نفس)آلوده ساخت ،به همينسان شاهنشاهان نيز وجودهاي مقدس و محترمي بشمار ميرفتند و نمي بايست دم و نفس كسان ديگر بايشان برسد. براي جلوگيري از اين كار رسم بر اين بود كه همه مردم مي بايست چند گامي از شاهنشاهان فاصله بگيرند و از اندازه معيني پيشتر نروند، و اگر به عللي ناچار بودند كه نزديكتر روند مي بايست هنگام سخن گفتن دست در برابر دهان خويش گيرند و يا سر و دهان خود را با پارچه و شالي بپوشند. چنانكه در تخت جمشيد در نقش برجسته هاي خزانه و تالار صد ستون ديده مي شود هزار پت مادي كه در برابر داريوش ايستاده است، هنگام گزارش دادن به شاهنشاه طبق رسم و عادتي كه بوده و هنوز هم آثار آن در ميان دهنشينان آذربايجان، برجاي مانده است2 دست خود را در پيش دهان گرفته ضمن اداي احترام از دميده شدن نفس خود به شاهنشاه جلو گرفته است. |
![]() |
همچنين برخي از خدمتگزاران كه به ضرورت وظيفه ناچار بودند به شاهنشاه بسيار نزديك باشند – از جمله، كساني كه [26] مگس پران در دست دارند و در پشت سر شاهنشاه ايستادهاند و يا دستمال در دست دارند – به همان قاعده مي بايست سر و صورت و دهان خود را با شال و پارچه بزرگي بپوشانند ونيز براي جلوگيري از ريزش آب دهان يا موي سر و صورت و دميده شدن نفس خوانسالاران و سفره چينان و خواليگران در خوراك شاهنشاهان ، همه آنان ناچار بودهاند كه سر و دهان خود را با پارچه يا باشلق بپوشانند ، اين رسم كه نشانه هاي آن در نقوش تخت جمشيد بخوبي آشكار است هنوز هم آثارش در ميان ايرانيان كنوني بجا مانده است ، پنام (در اوستا پئيتي دانه = Paitidana ) ) بستن موبدان زرتشتي در نزديك شدن به آتش مقدس و «ياشماق» 3 بستن زنان ايلي و دهاتي و ارمني در آذربايجان و جلفاي اصفهان و استانهاي ديگر ايران ، يادگار اين رسم و قاعده است. [27] |
![]() |
||
خدمتگزاران
پارسي با
سربند مخصوص
|
راست:
هزارپت
مادري در
پيشگاه
داريوش، تخت
جمشيد
چپ: يكي از
پارسيان
حامل غذا
براي سفره
خانه
شاهنشاهان
هخامنشي |
دستار
از
نوشتههاي تاريخ نويسان چنين دانسته ميشود
كه بجز شاهان و شاهزادگان بزرگان و سرداران و
درباريان و سربازان هخامنشي، توده مردم
ايران، يعني كسانيكه در شهرها و شهركها و
ديهها بكارهاي غير نظامي و كشاورزي ميپرداختهاند
، به جاي كلاه از دستار استفاده كرده پارچهيي
از پشم يا كتان بدور سر خود ميپيچيدهاند . |
در
دورههاي پس از اسلام نيز در ايران همواره
گذاشتن كلاه و بستن كمربند ويژه طبقات لشكري و
سپاهي بوده و عامه مردم از كشاورزان و پيشهوران
و منشيان و بازرگانان و اهل علم و حتي
ديوانيان و وزيران ، همه دستار بر سر بسته
هيچگاه از كلاه استفاده نميكردهاند و اهل
كلاه (لشكريان) از اهل دستار (كشوريان)
بدينوسيله جدا و شناخته ميشدهاند. پس
بدينسان توانيم گفت كه اين موضوع يك رسم بسيار
باستاني بوده [28] در دوره هاي پيش از اسلام يعني
زمان ساسانيان و اشكانيان و هخامنشيان نيز
اين قاعده برقرار بوده و كلاه عامه مردم از
كلاه طبقات نظامي و درباري جدا و مشخص بوده
است .
كلاه
آشوري گذشته
از تاجها و ديهيمها و كلاهها و باشلقهاي
دوره هخامنشي كه يك بيك در صفحه هاي پيشين
برشمرديم ، يك گونه كلاه مخصوص در نقش برجستهها
و تنديسهها و تصويرهاي اين زمان ديده ميشود
كه دانسته نيست آيا ايرانيان آنرا نيز همچون
كلاههاي ديگر بر سر مينهادهاند يا تنها
در نقشها و تنديسههاي تزئيني ساختمانها به
كار رفته است . اين
كلاه چنانچه از تصوير آن در اين صفحه پيداست
يك كلاه آشوري است كه نمونههاي آنرا بر سر
بسياري از خدايان و پادشاهان آشوري در تنديسهها
و نقش برجستههاي آشور ميبينيم. |
پاورقي
1
- «فروگيا» يا «فريژيه» نام كشوري است كه در
زمان باستان در ميان آسياي كوچك قرار داشت و
مردم آنجا به علت همسايگي با مردم ماد و
ارمنستان و كت پتو كه (كاپادوكيه) اين كلاه را
از آنان فراگرفته بر سر خود مينهادند و چون
يونانيان و روميان براي نخستين بار با باشلق
بمياجيگري اين مردم آشنا گرديدند آنرا كلاه
فريژي ناميدند.
باشلق
يا كلاه نوك تيز فريژي در ميان بردگان يونان و
رم نيز بكار مي رفت و نشانه آزادي آنان بود و
نوشته اند كه پس كشته شدن «يوليوس قيصر» كساني
كه بر كشتن او توطئه چيده بودند اين كلاه را بر
سر چوبي نصب كرده در كوچه و بازار رم به گردش
درآوردند و اعلام آزادي كردند به همين مناسبتها،
بعدها در فرانسه در دوره جمهوري اول ، اين
كلاه به عنوان رمز و سنبل آزادي اعلام گرديد و
در تنديسهها و نقش برجستهها و سكهها و
درفشها، فرشته يا ربه النوع آزادي را با اين
كلاه نمايش دادند و حتي انقلابيون فرانسه در
سال 1792 ، لوئي شانزدهم را مجبور كردند كه با
گذاشتن چنين كلاهي بر سر خود، موافقتش را با
ميهن پرستان انقلابي اعلام دارد .
2-
در برخي از ديه هاي آذربايجان سالها پيش رسم
بر اين بود كه رعايا هنگام گفتگو با ارباب ده
يا صاحب مقام ديگري ، مي بايست بعنوان اداي
احترام كف دست خود را در برابر دهان خود نگاه
دارند و از پشت دست سخن بگويند.
3-
دستمالي كه زنان بر روي دهان و بيني خود مي
بندند به تركي «ياشماق» و در زبان ارمني «اوشماق»
ميگويند و بگفته يكي از دوستان نويسنده كتاب
، از قول يك تن پيرمرد سالخورده : تا هشتاد ،
نود سال پيش در ديههاي پيرامون رضائيه مردها
نيز «ياشماق» ميبستهاند. |